«قمرخانم سید حسین خان» غریب به دنیا آمد و غریب از دنیا رفت. پنج‌ماهه در شکمِ مادر بود که پدرش مُرد و هشت ماه بیش‌تر از زندگی‌اش نگذشته بود که «طوبی» مادرش هم مریض شد و مُرد و او ماند و مادربزرگش. خیرالنساء اما نوه‌اش را روی چشم‌هایش بزرگ کرد و ودیعه‌ای بزرگ برایش گذاشت. صدای خوشش را؛ اما تقدیر شوخی‌های غریبی با قمر داشت. فقط چهل و چند ساله بود که سکته‌ی مغزی کرد و دیگر نه می‌توانست آواز بخواند و نه حتی به درستی حرف بزند. مرداد بود آن روز که بانوی بزرگ آواز درگذشت. خاکسپاری با شکوهی که در کار نبود، هیچ، اگر یک مامور دولتی کمک نمی‌کرد، وصیتش روی زمین می‌ماند و و از خفتن ابدی در آستان ظهیرالدوله و در کنار هنرمندان محروم می‌ماند. روز خاک‌سپاری‌اش فقط علی تجویدی آمد و حسین تهرانی و کسبه و اهالی دربند زیر تابوتش را گرفتند و در آرامگاه ظهیرالدوله برای همیشه آرام گرفت.

پاسخ به

×